وقتی خاله فاطمه حس مادرانه اش به ارشیدا گل میکنههههههههههه!
همیشه سعی کردم با یکی یه دونه ام اینطوری باشم: به جای آنکه انگشت اشارهام را به سوی او بگیرم، کنارش مینشینم انگشتهایم را در رنگ فرومیبرم و با او نقاشی میکنم بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم، به او نگاه میکنم ... به جای اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین میکنم از جدی بودن دست برمیدارم و بازی را جدی میگیرم با او در جنگل میدوم و با هم به ستارگان خیره میشویم کمتر به او سخت میگیرم و بیشتر همراهیاش میکنم اول احترام به خودش را به او میآموزم، بعد احترام به دیگران را بیشتر از آن که عشق ...